حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹۵: من نه آنم به حقیقت که تو می پنداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من نه آنم به حقیقت که تو می پنداری بی خبر باش گر از من خبری می داری باز پرداخته ام دانش خودبینی خویش از من ای یار نیاید که به من هیچ آری خودی تو همه هیچ است همه گویی او بود پس چرا هیچی خود با همگی نسپاری با کسی باش که پاینده جز او نیست کسی عمر حیف است که بیهوده به خود بگذاری صدق در تولیت صادق و ذریت اوست نیست در رقعه ی فیروزه و در زنگاری چیست در عالم دنیا روش زنده دلان دوستی باشد و دل جویی و مردم داری عالم معرفت از اول و آخر بیرون ست نه از آنها که تصور کنی و پنداری گر بهشت است مراد تو ز طاعت هیهات تو نیابی چه بود وای زهی بی کاری ترک این وسوسه گیرم ره تحقیق روم شرح آن خود نتوان داد ز بس بسیاری مثل زاهد و زنگی و مناجات و کلیم وصف حال است به ممثول غلو نشماری با دل آرام من ای باد صبا گو زنهار الله الله ز نزاری نکنی بیزاری پیر مولای توام نیز و به عفوت واثق چه کنم گر نکنم بر در مولا زاری حکیم نزاری قهستانی