حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶۴: ز حد بمی بری ای دوست نا جوان مردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز حد بمی بری ای دوست نا جوان مردی غمِ تو چند خورم بس که خونِ من خوردی اگر قیاس کنی هیچ ظالم این نکند به دشمنی که تو با من به دوستی کردی به چه گویمت گله ها از تو و شکایت ها که بی گناه بسی خاطره بیازردی خلاف عهد تو می دیدم از بدایتِ کار که بهترین قدمت آن بود که برگردی کجا شد آن همه دل گرمی و جگر سوزی ز دوست سیر نگردد کسی بدین سردی فدایِ جان تو جانم به صدقِ دل که تو خود برایِ کشتنم از دیر گه بپروردی تو هم چنین به علی رغم مجتمع می باش چو روزگارِ نزاری به هم برآوردی حکیم نزاری قهستانی