حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۹۶: ای رشک برده در باغ از عارض تو لاله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای رشک برده در باغ از عارض تو لاله خون کرده ناف آهو در تبّت از کُلاله ای پرتوِ تجلی یعنی صفات پاکی در سینه ی تو پیدا چون باده در پیاله نادر بود در انسان جسمی بدین شریفی کز آدمی نزاید زین خوب تر سُلاله هر بامداد از در بازآیدش جوانی رویِ تو گر ببیند پیرِ هزار ساله مه کوثر و مه طوبا من با تو در بهشتم آن وعده نیست مهمل وین شد نخست حاله صبرم به پیش عشقت چندان محل ندارد کز آستینِ حیلت بیرون کند قباله مردِ غمت نبودم زیرا که وقت کوشش مشکل به کار آرد هر مرغ از این نواله با سینه ی پر آتش در کوره ی فراقت تا کی شود سِرشکم افسرده هم چو ژاله وقتی اگر بنالد از دردِ دل نزاری شاید که دردمندان زاری کنند و ناله حکیم نزاری قهستانی