خاقانی شروانی
قصاید
شماره ۷۷ - در ستایش شروان شاه: صورت نمیبندد مرا کان شوخ پیمان نشکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صورت نمی بندد مرا کان شوخ پیمان نشکند کام من اندر دل شکست امید در جان نشکند از خام کاری خوی او افغان کنم در کوی او گر شحنهٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند گفتار من باد آیدش، خون ریختن داد آیدش گر رنج من یاد آیدش عهد من آسان نشکند تا هجر او سوزد جگر از صبر چون سازم سپر دانی که دانم این قدر کز موم سندان نشکند زد نوک ناوک بر دلم تا خسته شد یک سر دلم هم راضیم گر در دلم سرهای پیکان نشکند آن را که در کار آورد کارش ز رونق چون برد کان کو به جان گوهر خرد حالی به دندان نشکند زان غمزهٔ کافر نشان ای شاه شروان الامان آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند خاقانی ار خود سنجر است در پیش زلفش چاکر است گر صبر او صد لشکر است الا به مژگان نشکند خاقانی شروانی