خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۵: بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن عشقبازان را برای سر بریدن سنت است بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن خاقانی شروانی