خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۲۴۴: مرا گوئی چه سر داری، سر سودای او دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا گوئی چه سر داری، سر سودای او دارم به خاک پای او کامید خاک پای او دارم ازو تا جان اگر فرقی کنم کافر دلی باشد من آنگه جای او دانم که جان را جای او دارم گر او از لطف عام خود مرا مقبول خود دارد نیندیشم که چون خاصان قبول رای او دارم اگر دل در غمش گم شد چه شاید کرد، گو گم شو دل اینجا از سگان کیست تا پروای او دارم بن هر موی را گر باز پرسی تا چه سر دارد ندا آید که تا سر دارم این سودای او دارم به جان او کزو جان را به درد اوست خرسندی که جان داروی خویش از درد جان افزای او دارم شکارم کرد زلف او چو آتش سرخ رخ زانم که در گردن کمند زلف دود آسای او دارم اگر صد جان خاقانی به بالایش برافشانم خجل باشم که این خلعت نه بر بالای او دارم خاقانی شروانی