خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۱۳۷: آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد هستی من آب گشت، آب مرا آب شد از تف عشق تو دل در کف سودا فتاد سوخته چون سیم گشت، کشته چو سیماب شد سوخت مرا عشق تو جان به حق النار برد کوره عجب گرم بود سوخته پرتاب شد دوش گرفتم به گاز نیمهٔ دینار تو چشم تو با زلف گفت، زلف تو در تاب شد شب همه مهتاب و من کردم سربازیی بس که سر شبروان، در شب مهتاب شد هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت باک نکردم که صبح آفت نقاب شد این چه حدیث است باز من که و عشق تو چه خاصه وفا در جهان گوهر نایاب شد چیست به دیوان عشق حاصل کارم جز آنک عمر سبک پای گشت، بخت گران خواب شد هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ هرچه شبان پرورید روزی قصاب شد خاقانی شروانی