حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۵۷: آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج هر کجا شمع بود خانه نباشد بی ضو گر نخواهی برِ ما بود و بخواهی رفتن وایِ من بر تو هلاکِ منِ مسکین به دو جو هیچ اگر داشته بودی خبر از عالمِ عشق قصدِ جان دادن فرهاد نکردی خسرو برفکن برقع و بنمای رخ از مشرقِ بام تا مهِ نو سوی مغرب سرِ خود گیرد و دو داغ حسرت حبشی وار فتد بر رخِ شان بر ختن گر فتد از عکسِ خیالت پرتو بر هوایِ سرِ کویِ تو فدا کردم جان به دو جو بر من اگر معتقدم هیچ به جو قدحی ده به من و زنده ی جاویدم کن معنی چشمه ی حیوان چه بود زاده ی مو گو درآیند به سرپنجه ی من بدگویان که نزاری ننهد پای به سستی درگو حکیم نزاری قهستانی