حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۹۹۹: هر شب از ایوان به کیوان بگذرد فریادِ من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر شب از ایوان به کیوان بگذرد فریادِ من هر زمان در موجِ خون افتد دلِ ناشادِ من یا رب از من هیچ یاد آورد آنک از نزدِ او تا برفتم یک نفس هرگز نرفت از یاد من جور هجران می کشم بر بویِ آن کز وصلِ او باز بستاند شبی دیگر زمانه دادِ من عشق هر بارِ دگر بر من اساسی می نهاد آمده ست این بار تا بر هم زند بنیادِ من با خردمندان اگر الفت ندارم باک نیست عشق بر من عرضه کرد اوّل قدم استادِ من زین کمندم حالیا باری خلاصی روی نیست محکم افتاده ست قیدِ خاطرِ آزادِ من در نمی گنجد نزاری خانه بگرفته ست دوست رخت گو بیرون بر از کنجِ خیال آبادِ من حکیم نزاری قهستانی