حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۹۷۸: گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن طاقت برسیده ست ز طوفانِ فراقم فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست کز کوی تو باید به سفر راه بریدن گویند که چون یارِ تو بسیار توان یافت آری همه جا هست بباید طلبیدن سهل است بریدن سرِ عشّاق به شمشیر لیکن نتوانند ز احباب بریدن رویی دگرم نیست به جز راه سپردن کاری دگرم نیست به جز دست گزیدن خون خوردن و جان کندن و دل سوخته بودن سهل است بر امیدِ ملاقات تو دیدن بی روی تو آرام نمی بودم و اکنون خرسندم از آوازه ی نامِ تو شنیدن خوش باش نزاری که ز عشّاق خوش آید نالیدن و بر دل زدن و جامه دریدن چون بی دل و بی هوشی اگر می نخوری به آتش به همه حال برآید ز دمیدن حکیم نزاری قهستانی