حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۹۲۸: به دردِ عشق شدم مبتلا دوا ز که جویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دردِ عشق شدم مبتلا دوا ز که جویم به هیچ کس نتوانم که این حدیث گویم ز بهرِ آن که نیارم به دوست گفت و به دشمن خوش است سرزنشِ دوست و دشمن از همه سویم زبان دراز کنم هم چو شمع سر ببریدم ز گفت وگوی همان به بود که دست بشویم ز بیمِ سر نکنم نیز احتیاط و لیکن خلافِ رای کسی چون کنم که عاشقِ اویم هزار توبه بکردم ز عشق و سنگِ ملامت چو باد می شکند باز توبه ی چو سبویم خیال بود مرا پیش ازین که در طلبِ وصل به قدر وسع بکوشم به پایِ جهد بپویم صواب نیست جز اینم کنون که خوش بنشینم چو دور نیست چه پویم چو با من است چه چویم به شخص ساکن کنجم به دل ملازمِ یارم به دیده بر لب بامم به گوش بر سرِ کویم چه حاجت است به گفتن غمِ نهانِ نزاری بیا مطالعه کن رازِ دل ز صفحه ی رویم حکیم نزاری قهستانی