خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۵۳: دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او حلقهٔ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست گفتا به روزگار بیابی وصال ما منت پذیرم ارچه مرا دل پذیر نیست دل بر امید وعدهٔ او چون توان نهاد چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست بار عتاب او نتوانم کشید از آنک دل را سزای هودج او بارگیر نیست بی کار ماند شست غم او که بر دلم از بس که زخم هست دگر جای تیر نیست خود پرده ام دراندم و خود گویدم که هان خاقانیا خموش که جای نفیر نیست اندر جهان چنان که جهان است در جهان او را به هر صف که بجوئی نظیر نیست او را نظیر هست به خوبی در این جهان خاقان اکبر است که او را نظیر نیست خاقانی شروانی