خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۳۶: مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است به هفت آسمان هشتمین در فزایم ز دود دلی کاسمان وش فتاده است من آن آب نادیه نخل بلندم که از جان من در من آتش فتاده است غلط گفته ام نخل چه؟ کز دو دیده چو نیلوفرم آب مفرش فتاده است دلم عافیت می شمارد بلا را بنام ایزد این دل بلاکش فتاده است امیدم به اندازهٔ دل رسیده است خدنگم به بالای ترکش فتاده است منم خرم و یک فتاده است نقشم شما غمگن و نقشتان شش فتاده است بر اسب بلا من به منزل رسیدم کجائی تو کز بادت ابرش فتاده است من و گوشه ای کمتر از گوش ماهی که گیتی چو دریا مشوش فتاده است عجب کعبتینی است بی نقش گیتی ولی تخت نردش منقش فتاده است منه بیش خاقانیا بر جهان دل که عاشق کش است ارچه دلکش فتاده است خاقانی شروانی