خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۲۲: تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست گوئی اندر کشور ما بر نمی خیزد وفا یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست خون به خون می شوی کز راحت نشانی مانده نیست خود به خود می ساز کز همدم وفائی برنخاست از مزاج اهل عالم مردمی کم جوی از آنک هرگز از کاشانهٔ کرکس همائی برنخاست باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون از زمین مردمی مردم گیائی برنخاست وحشتی داری برو با وحش صحرا انس گیر کز میان انس و جان وحشت زدائی برنخاست کوس وحدت زن درین پیروزه گنبد کاندراو از نوای کوس وحدت به نوائی برنخاست درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز را کاندر او تا اوست خصل بی دغائی برنخاست میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان کز جهان تاریک تر زندان سرائی برنخاست از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک هرگز از گوگرد تنها کیمیائی برنخاست از کس و ناکس ببر خاقانی آسا کز جهان هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست خاقانی شروانی