حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۷۳: چو باز کرد سر درج پرگهر چشمم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو باز کرد سر درج پرگهر چشمم هزار چشمه روان میشود ز هر چشمم ز تفّ سینه بسوزد دم صبا نفسم ز ابر دیده بپوشد ره نظر چشمم ز بس ستاره که شب در کنار می ریزد گمان برم که سپهر آمده ست در چشمم شود چو بحر کنارم ز گریه مالامال چنان که موج زند آب دیده بر چشمم زهاب دیده ز یک چشم می رود بیرون زلال مشربه ی جان از آن دگر چشمم حیات مردمک دیده را چو ضعفی داشت غذاش کرد ز پالوده ی جگر چشمم کند به تیر مژه دفع خواب هر ساعت به خیره بر سر آب افکند سپر چشمم حیا نمی کند از روی خلق و معذور است چنین که خیره شده ست از جمال خور چشمم مرصعّات مگر زاده ی دو چشم من است از آن همیشه بمانده ست در گهر چشمم رقیب گفت نزاری سرت نمی باید نظر به روی نکو می کند مگر چشمم؟ نظر ز غمزه ی ترکانه برنخواهم داشت اگر کنند به گزلک ز سر به در چشمم حکیم نزاری قهستانی