حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۷۱: نکرد با سر زلف تو هیچ کار دلم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نکرد با سر زلف تو هیچ کار دلم ببرد در طلب وصل روزگار دلم بر آتش است درونم چو کوره ی حداد چگونه بر سر آتش کند قرار دلم در انتظار خلاصی ز تنگنای وجود به گردِ سینه برآید هزار بار دلم چنان که مادر مشفق عزیز فرزندی غمت به مهر گرفته ست در کنار دلم چو نیست منزلش اندر خورِ نزول غمت بود ز روی خیال تو شرم سار دلم کدام دل، ز کجا دل، که راست دل، کو دل که از دو دیده برون کردی ای نگار دلم چو قطره قطره برون شد ز دیده چون گویم ز من مکابره بر بوده ای بیار دلم گر اختیار دل از دست پیش ازین رفته ست کنون ز دست بشد هم چو اختیار دلم چنان مکن که به حسرت فرو شود جانم که بس به درد فرو شد به انتظار دلم چه سود اگرچه بگویی بسی ز بعد وفات که از وفات نزاری بسوخت زار دلم حکیم نزاری قهستانی