حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۶۴: چنان غمِ تو فرو بست راه بر نفسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنان غمِ تو فرو بست راه بر نفسم که از حیات اثر نیست بی تو در نفسم به صد شکنجه برآید چنان ز من نفسی که اعتماد نباشد بر آن دگر نفسم ز بس گرانیِ غم چند بار بنشیند ز عقبه های بدن تا رسد به سر نفسم به بوسه ای ز دهانِ تو نا رسیده به کام رسید جان به دهان از لبِ تو هر نفسم مدام می رود از روزنِ دماغم دود که بر تنورِ دلم می کند گذر نفسم ز آفتابِ محبّت چنان دلم شد گرم که همچو ذرّه کشد در هوا شرر نفسم به هیچ کس نرسیدی دَمم ز گیرایی که چون سموم نکردی در او اثر نفسم به جهد می رسد اکنون ز کنج سینه به حَلق عجب که در تو نمی گیرد این قدر نفسم بود که در غلط افتم ز خود که آیا من همان نزاریِ شیرین دمِ شکَر نفسم نماند جز رمقی از حیاتِ من دریاب که منقطع نشود ناگه ای پسر نفسم حکیم نزاری قهستانی