حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۲۵: شبانِ تا به سحر گردِ شهر می گردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبانِ تا به سحر گردِ شهر می گردم کسی نکرد ازین بی خودی که من کردم به اختیار گدا دل به پادشاه دهد به دستِ خود چه بلا با سر خود آوردم غم نمی خورد آن کس که در محبّتِ او هزار شربتِ خونابۀ جگر خوردم به دشمنم چه توقّع که بی گناه از دوست نمی کنم گله امّا بسی بیازردم خجل نمی شوم از طعنۀ فسرده دلان به زمهریر نمی باشدی عجب سردم دلی چو آهن و چشمی چو سنگ می نگرید که زخمِ تیرِ ملامت نمی کند دردم به بازداشتن از کویِ دوست رغمِ مرا رقیب دعویِ دفعی دگر کند هر دم مگر وقوف ندارد که من به خلوتِ او چنان روم که نبیند مگر صبا گردم مخالفان به جفا گر مبالغت بکنند اگر وفا نکنم عهدِ دوست نامردم نمی توانم از او بازگشت اگر کارم به جان رسد که به خونِ دلش بپروردم به اعتقاد نزاری که بر نگردم ازو وگر رضا دهد از اعتقاد برگردم حکیم نزاری قهستانی