حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۲۰: یادِ آن کس که نرفته ست دمی از یادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یادِ آن کس که نرفته ست دمی از یادم شادیِ جان کسی کز غم او دل شادم نازنینی که اگر سرو چو گل در قدمش می فتد می رود از پیش که من آزادم آشتی می کند و جنگ ز سر می گیرد ناشنو می کند و می شنود فریادم گر به دیدارِ من آید بکشم در پایش جانِ شیرین که چو فرهاد فدایش بادم یک نظر کردم و در دستِ ملامت ماندم یک قدم رفتم و در دامِ بلا افتادم خود قضا را نظرم بر طرفی می افتد که دلم می رود ار دیده ز هم بگشادم غمِ فرزندِ کسان چند خورم واویلاه تا من از مادرِ فطرت به چه طالع زادم تا چرا منع همی کرد ز مطرب پدرم تا چرا چنگ نیاموخت مرا استادم جگرم خون شد و باطن به کسی ننمودم ظاهرش آن که ز سر شیفتگی بنهادم ایّها النّاس چه حاصل ز نصیحت کردن که ازین گوش بدان می گذرد چون بادم چند گویند نزاری بنه از سر سودا هر چه آید به سرم تن به قضا در دادم حکیم نزاری قهستانی