حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۰۸: دردمندم وز وصالِ یار درمان نیستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردمندم وز وصالِ یار درمان نیستم هیچ دردی صعب تر از دردِ هجران نیستم گرچه می داند که بر جانم ز هجرِ یار چیست آن چنان زارم که گویی در بدن جان نیستم رسمِ قربانی ست اندر کیشم اسماعیل وار گر به تیغِ هجرِ آن مه روی قربان نیستم داغ حرمانش به کل جان و دلم مجروح کرد چون کنم آخر که تابِ داغ حرمان نیستم سال ها شد تا سپردم در رهِ عشقش قدم ذرّه ای آگاهیِ آغاز و پایان نیستم سر ز پای و پای از سر باز می نشناختم بی خبر بودم درین سودا خبر زان نیستم چون نقاب معرفت از عشق او برداشتم گر دگر نشناختم چیزی غمِ آن نیستم من چو ترکِ کفر و دین گفتم چه بیمِ نام و ننگ کفر اگر لازم شود در بندِ ایمان نیستم روی و زلفِ دل برِ من کفر و ایمانِ من است تا نپنداری که من از اهلِ ادیان نیستم تا نزاری مذهبِ آن زلفِ کافر دل گرفت در مسلمانی اگر هستم مسلمان نیستم حکیم نزاری قهستانی