حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۶۸: دوست می دارم به جانش در میانِ جان و دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوست می دارم به جانش در میانِ جان و دل چون کنم دستم رسد آیا بدان ترکِ چگل باشدش آیا سر و برگِ جوان مردیِ آنک دستِ من گیرد بر آرد پایِ امّیدم ز گل کس چو من ماهی ندارد مهربان و کینه توز کس چو من یاری ندارد جان فزای و دل گسل دعویِ ما شد به دیوانِ قضایِ عشق قطع کرده اند این ماجرا از مبداء فطرت سجل فطرتم مشغول می دارد به عشق ای دوستان هر کسی هستند در دنیا به کاری مشتغل بر نگردم تا نیابم بار در عینِ حضور اینَت بی همّت که از طوبا شود قانع به ظل جانِ ما را اتّصالی نیست با افسردگان جانِ ما بوده ست با جانان ز مبدا متّصل چون کنی با آن که هم از دل برون شد هم ز جان هم چو جان بنشسته باشد در میانِ جان و دل تابِ زلفِ دل فریب و غمزه ی غمّازِ مست دارد از رویِ خردمندان نزاری را خجل بر لبِ کوثر ز جانی بر دهان از تشنگی چون نداری اختیارش بایدش کرد بحل حکیم نزاری قهستانی