حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۴۶: نه محرمی و نه یاری موافق و دم ساز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه محرمی و نه یاری موافق و دم ساز غم تو با که خورم با که برگشایم راز بر آسمان به تضرع گرفته ام همه شب گهی دو دیده امید و گه دو دست نیاز دماغ خشک و زبان الکن و قدم مجروح شبِ دراز و حدیثِ دراز و راهِ دراز ز بس گره گره و بند بند بر نفسم ز اندرون به دهن بر نمی برد آواز اگر ز واقعهٔ خود نفس زنم بر من به کفر و زندقه فتوی دهند اهل مجاز ز چارسوی طبیعت گذر نیابد خام مگر چو سوختگانش دهند خط جواز زمام من دگری می کشد نمی دانی که من به خود نروم در چنین نشیب و فراز به پای عقل مرو در ولایت عشّاق مقام شب پره را جای آفتاب مساز به چکسه پرده به چشمش از آن فروبندند که طاقت نظر پادشه ندارد باز نزاریا بنشین بر بساط عشق دلت به یک ندب همه هستی و نیستی در باز گرت به بارگه عشق بار می یابد همین و بس همه در باز تا شود در باز حکیم نزاری قهستانی