حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۱۹: ای دل ز خوابِ جهل برآور سر غرور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل ز خوابِ جهل برآور سر غرور تا بو که بگذری به سلامت ازین فتور گر بایدت که حشرِ تو با صالحان بود در موقفِ جزا که بود موعدِ نشور این جا ز خود بمیر و به حق زنده باز شو حاجت نباشدت به سرافیل و نفخِ صور گر بشنوی به گوش ارادت حدیثٍ صدق افعالِ ماست مالک و اشخاصِ ما قبور گر هیچ صبر داری تا ساقی بهشت فردا نهد به دستِ تو بر ساغرِ طهور نیکو و گرنه حالی خالی مدار کف زان آبِ آتشین که بخارش بود بخور راحی که هست رایحۀ او حیاتٍ محض روحی که هست جاذبۀ او غذایِ حور نوری که هست مقتبس از شمعِ آفتاب بل آفتاب کرده ازو اقتباسِ نور گویند در بهشت شراب است و شهد و شیر تا خود که را دهند ولی آخرالامور هر کو بهشتِ وایۀ خود می کند طلب پس غیبت از خودیِ خودش بهتر از حضور ای خودپرست بیش مشو مشتغل به خویش نزدیکِ خود مباش که افتی ز دست دور پندِ محقّقان نکند نیک بخت رد بر من ز حاسدان مشنو افترا و زور من وعظ می کنم نه جدل می زنم چه غم گر مدّعی قبول کند ور شود نفور صبر و ثبات عادت و خو کن نزاریا باشد ظفر هر آینه از جانبِ صبور حکیم نزاری قهستانی