حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۶۶: مرا که خون دل از دیده همچو آب رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا که خون دل از دیده همچو آب رود چه گونه بر مژه ممکن بود که خواب رود دلم بر آتش و خوناب از دو دیده روان غریب نیست که خوناب از کباب رود برفت عقلم و از من به خشم سر برتافت چو دلبری که ز دلداده ای به تاب رود چه می رود مثلا بر وجود من ز فراق همان که بر قصب از فعل ماهتاب رود کنار من چو شفق غرق خون شود هر شام که آفتاب جهان تاب در نقاب رود حیات جان من از عکس روی خورشید است از آن چو ذره به دنبال آفتاب رود درین طلب که منم عاقبت هلاک شوم چو تشنه ای که به جهد از پی سراب رود هزار خون به ستم کرده را کفارت بس که در وجود روانم درین عذاب رود محبت تو نزاری چنان موکد نیست که نقش از ورق جان به هیچ باب رود حکیم نزاری قهستانی