حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۳۳: دامن چشمانش آلودست خونی کرده اند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دامن چشمانش آلودست خونی کرده اند یا مگر دوشینه تا وقت سحر می خورده اند بر جمالش نقطه ای دیدم عجب آمد مرا تا چرا بر روی خورشید آن سیاهی کرده اند گفتم آن خال سیه بر روی خوبت چیست؟ گفت: دانه فلفل ز هندستان به روم آورده اند رویش ار در خط شود روزی عجب نبود از آنک چشمه خضر است در تاریکی اش آورده اند غمزه مستش ببین خون به ناحق ریخته ست ور نداری باور اینک شاهدان در پرده اند در تماشاگاه جان جز قامت چالاک تو راستی حرفیست کز لوح ازل بسترده اند احتمال طعنه یابد کرد از دشمن که دوست غم نخواهد خورد اگر آسوده ور آزرده اند عاقلان کردند بر مجنون در آن عهد اعتراض بعد ازین دیوانه ی عاقل بدو بسپرده اند من چو مجنون گر نظرگاهی به دست آورده ام هر زمان بر خون من دعوی به قاضی برده اند گر زیان در سینه ی پر آتش من می کنند باش گو آنها که شنعت می کنند افسرده اند شد دلم چون جوز مهر ماه گندم گون دوست بیشتر شیرین زبانان اندک اندک مرده اند چون نزاری مهره مهر وفاداری که باخت تا بساط حسن خوبان در جهان گسترده اند حکیم نزاری قهستانی