حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۱۶: پای هر کس که در آن سلسلهء مشکین شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پای هر کس که در آن سلسله ء مشکین شد فارغ از قاعده و سنت اهل دین شد نافه مشک که از باد صبا می زد لاف چین زلف تو بدید و رخش پر چین شد گل مگر بر رخ چون ماه تو افکند نظر ورقش از عرق شرم و حسد پروین شد سرو را رفتن چالاک تو خوب آمد ، گفت: چابکی بر قد و بر قامت تو تعیین شد دست سیمین تو محتاج نبودی به خضاب تا چه می خواست که در خون من مسکین شد لب شیرین تو کآفاق از او پر شور است اضطراب دل مجنون مرا تسکین شد علم الله که دگر طاقت هجرانم نیست بسکه از دست تو فریاد به علیین شد رحم کن بر من بیچاره علی رغم رقیب از کی ات کشتن و بیداد کسان آیین شد حاسدم گفت نزاری سخنت را اینقدر از کجا خاست که صیتش به جهان چندین شد گفتمش خسرو خوبان بت شکر لب من بوسه ای داد به من زان سخنم شیرین شد. حکیم نزاری قهستانی