حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۱۳: پیرانه سرم کاری پیش آمد و مشکل شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیرانه سرم کاری پیش آمد و مشکل شد ناچار چنین باشد هرکو ز پی دل شد جان و دل و دین دادم بر باد ز دست دل بنگر که مرا از دل چه مرتبه حاصل شد من بر سر کوی او تسلیم شدم مطلق بازش غم جان نبوَد هر مرغ که بسمل شد با عقل همی گفتم اندیشه بهبودی عشق آمد و بر هم زد کار آمد و مشکل شد زین پیش ندانستم تا با که درافتادم بر هرکه فتد کاری آنست که غافل شد ما پرتو آن نوریم ار نه به چه ضدیت هر کو نفس از ما زد با خاک مقابل شد آری نفس مردان بر سدره کند جولان تا چشم زدی بر هم حاصل همه واصل شد گر عقل چنین باشد با نفس که در پیش است بی واسطه ء اول در مرتبه عاقل شد پس هیچ نه درپاید چون عقل تمام آید کو کیست که نه این جا بی واسطه کامل شد بر من به ملامت گر تشنیع زند جاهل جهل است و گناه من در گردن جاهل شد عقلم ز پی نسبت بیچاره نزاری را می خواست که بستاند عشق آمد و حایل شد حکیم نزاری قهستانی