حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۶۷: دلم ز سوز جگر دم به دم بمیسوزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم ز سوز جگر دم به دم بمی سوزد کدام دل که ز سر تا قدم بمی سوزد عجب ز مردمک دیده مانده ام که مدام میان آب دو چشم است و هم بمی سوزد ز آه من دمِ باد صبا نمی فسرَد ز سوز من نفس صبح دم بمی سوزد ز می که مونس جان بود بر شکست دلم که در عروق ز اندیشه دم بمی سوزد ز جام جم چه کند مفلسی که در شب تار به دود آه سحر ملک جم بمی سوزد به من نماند ز هستی و نیستی چیزی که برق عشق ، وجود و عدم بمی سوزد اگر بسوخت تنم از سموم غم چه عجب که آدمی ز بس افراط غم بمی سوزد بسوختیم و دمی در رقیب ما نگرفت بلی بلی مگر افسرده کم بمی سوزد ز بس که شعله آهم به شعر در پیچد مداد وقت کتابت قلم بمی سوزد حذر ز سوز نذاری کز آتش سینه به چنگ بر نفس زیر و بم بمی سوزد حکیم نزاری قهستانی