حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱۳: به دست آورده ام یاری که رویی چون قمر دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دست آورده ام یاری که رویی چون قمر دارد دهانی چون لبِ شیرین لبانی چون شکر دارد کجا شد عیسیِ مریم بیا گو معجزِ دم بین که در هر حرف پنداری نهان جانی دگر دارد نظر تا بر وی افکندم ز سر تا پای در بندم سرِ او دارم از عالم ندانم اون چه سر دارد چه داند هر هوس ناکی کمالِ حسنِ لیلی را کسی داند که چون مجنون دلی صاحب نظر دارد اگر صادق بود عاشق به تیرِ طعنۀ فاسق نه روی اندر گریز آرد نه پروایِ سپر دارد بگو ای پیکِ مشتاقان بدان خورشید کاین مسکین همه شب دیدۀ بیدار و حیران بر سحر دارد لگد کوبِ فراقت گر مرا خاکی کند شاید مگر بازآورد بادی که بر کویت گذر دارد چرا باید نزاری را نظر جز بر تو افکندن روا نبود جهان دیدن به چشمی کز تو بر دارد کسی کش هم دمی باشد ازو چندی جدا ماند عجب می دارم ار هرگز دگر عزمِ سفر دارد حکیم نزاری قهستانی