حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۱۹: علم الله که دگر طاقت هجرانم نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
علم الله که دگر طاقت هجرانم نیست بی وجودت فرحی در تن بی جانم نیست جمع چون باشم و آسوده دل و خوش خاطر دیر شد تا به کف آن زلف پریشانم نیست شدم از نقش خیال تو چو سوزن باریک میکشم درد و سر رشته به فرمانم نیست گر اشارت بود از دوست چه باک از دشمن روی در کعبه بود خوف بیابانم نیست به سر خویش نی ام ساکن این کنج چو گنج جز تحمل چه توان کرد چو درمانم نیست نیست با مذهب و دین دگرانم کاری کافرم گر به سر زلف تو ایمانم نیست دارم از غایت تشویش ، سری سودایی ور شود در سر سودات پشیمانم نیست از تو محروم روا نیست چو من مظلومی گوی تقدیر ولی در خم چوگانم نیست سخت کاری است پس از عهد وفا ، نومیدی راستی قطع توقع ز تو آسانم نیست تو مرو از سر پیمان نزاری و اگر برود بر سر من تیغ، غم آنم نیست حکیم نزاری قهستانی