حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۸۲: هیچ طبیبم دوایِ درد نگفته ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ طبیبم دوایِ درد نگفته ست درد که درمان پذیر نیست شگفت است هر کسَم از علّتی بگفت علاجی نیش به ظاهر زدند و ریش نهفته ست بر که کنم اعتماد و با که بگویم کاین دلِ بی چاره را چه درد گرفته ست هم برِ لیلی برم حکایتِ مجنون آن شنود ماجرایِ شب که نخفته ست تا ز کجا سر برآرد این همه سودا کز دلِ غافل در اندرون بنهفته ست بویِ گلی می برم که گل بُنِ فطرت هرگز از آن تازه تر گلی نشکفته ست قبلۀ اهلِ دل است از آن دلِ نا اهل روی به محرابِ طاقِ ابرویِ جفت است خاک بر آن سر بود که خاکِ زمین را در قدمِ نازنین به دیده نرفته ست این همه سهل است ترهاتِ به تقلید جهلِ مرکب نگر که در پذرفته ست هیچ سخن گفته اند نیست نگفته این که تو گفتی نزاریا که نگفته ست باش که در دُرجِ سر به مُهرِ گهرها هست که الماس کس هنوز نسفته ست حکیم نزاری قهستانی