حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۶۰: که باشد آنکه ترا بیند و ندارد دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
که باشد آن که ترا بیند و ندارد دوست بدت مباد کَت از پای تا به فرق نکوست کس آدمی به چنین لطفِ طبع نشنیده ست ندانم این که تو داری چه سیرت است و چه خوست به گوشه ای بنشین تا بلا نینگیزی از آن دو چشم که چندین هزار دیده دروست دلم نیامد و عیبش نمی توانم کرد که جانبِ تو گرفته ست و حق به جانب توست مرا به دستِ تو می سلسبیلِ فردوس است که با وجودِ تو فردوسِ اهلِ دل آن روست روا بود که دگر ذکرِ هیچ کس نکنم که هر که از تو نگوید حدیث، بی هده گوست مقامِ درد نمی دانی ای طبیبِ دوا که مرهمی بنهادی و زخم زیر رکوست رقیب گو دلِ چون آهنِ مرا چندین مزن به سنگِ ملامت که دل نه هم چو سبوست نزاریا نتوانی که احتمال کنی جفای سیم بران بر دلت مرو برِ دوست تو مردِ عرصهء میدان نیی چه می گویی بکن تفرّجِ چوگان گرت تحمّل گوست حکیم نزاری قهستانی