حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۵۳: چه کنم با دلِ شوریدهء دیوانهء مست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه کنم با دلِ شوریدهء دیوانهء مست که دگر باره سرآسیمه شد و رفت از دست پیش از این گر به جوانی قدمی می رفتی گفتمی آری در طبعِ جوان شوری هست باز پیرانه سرم واقعه ای پیش آورد که نخواهد ز بلایی که در افتاد برست گفتمش توبه کن ای غافل از این دل بازی کرد و ناکرد همان است و همان باز شکست التفاتش نه و شرمش نه و تیمارش نه کارش این است و جزین کار ندارد پیوست بر دلِ هر دلی آخر چه مُعوَّل باشد مگس است این مثلِ عام که بر مار نشست چه کند در خمِ ابرویِ کمان افتاده هیچ دل جان نبرد عاقبت ارغمزه پرست غصّه ها دارم از آن رفته و برگشته زمن غبنِ صیّاد بود صید که از دام بجست صبغه الله نتوان کرد به تزویر دگر نقشِ آموخته از ما نتوان بر ما بست بر کسی هیچ حرج نیست نزاری خاموش همه مستیِّ قدیم است ز مبدایِ الست حکیم نزاری قهستانی