حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۸: منم نزاریِ قلاّشِ رندِ عاشقِ مست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منم نزاریِ قلاّشِ رندِ عاشقِ مست هر آدمی که چو من شد ز ننگ و نام برست دلم ز خرقۀ ناموس زاهدان بگرفت مریدِ خم چه عجب گر ز خانقاه بجست برو تکی ز پَسَم می زنند و می گویند که شیخ باز شرابک بخورد و توبه شکست به گردنِ من اگر خونِ توبه نیست حلال حرام زاده چرا طعنه می زند پیوست اگر به زرق روم ازرقی توانم داشت و گر چو سرو نباشم قبا نیارم بست نصیحتم مکن ای یار لطف کن برخیز محبّت است و لیکن به دشمنی بنشست کنون محّبِ جوانم مریدِ پیر نی ام غلامِ زاهده ام بعد ازین نه زهدپرست گهم به خانقه آرند با قبا هش یار گهی ز می کده با خرقه می کشندم مست به پیشِ شحنه برند این غزل اولام اولام ز بعدِ آن که بگرداندند دست به دست ز بهرِ آن که چو یک شاخِ طاعت است چرا نخست شاخ ز شهدست و آن دگر ز کبست چرا ز فرقت هفتاد و سه یکی ناجی ست چه گونه دوزخی اند آن دگر ده و دو و شست حکیم نزاری قهستانی