حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۱۱: به روزگار شبی گر دهد وصالم دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به روزگار شبی گر دهد وصالم دست خروس بانگ برارد سبک نباید جست ستیزه ی شب وصل آمدست روز فراق مدارِ دور بر این نقطه می رود پیوست چو هیچ ماهرخی نیست بی رقیب و ذنب چرا رضا ندهم بر قضا به حکم الست میان ما و غم دوست در خروج و دخول به جان دوست اگر هیچ امتناعی هست رقیب گفت برفتی و توبه بشکستی که دور چشم بد از توبه ی تو توبه پرست ز درد طعنه ی او گفتمش تو را چه زیان اگر درست بود توبه ی من ار بشکست جهانیان بشنیدند و آفرین کردند زهی نزاری قلّاشِ رندِ عاشقِ مست قلندری ام وشنگوَلی و خراباتی به زور، زهدی بر خود نمیتوانم بست بسا که در حقِ ما محتسب چو صبحِ نخست دروغ گفت ولیکن به راستی بنشست همان به است که انصاف خویشتن بدهم که بی جواز ره از باژخواه نتوان رست حکیم نزاری قهستانی