حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۰۸: دستم نمی دهد که بدارم ز یار دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دستم نمی دهد که بدارم ز یار دست او پای درکشید و مرا کرد پای بست سوزش به دل برآمد و راه نفس گرفت عشقش ز در درآمد و در کنج جان نشست در عشق رازپوشم و معشوق پرده سوز در هجر ناشکیبم و دل بر جفاپرست گر ناسزاش دانم و گویم که هست نیست ور بی وفاش خوانم و گویم که نیست هست ای چشم عقل خسته ی آن غمزه ی چو تیر وی پای خلق بسته ی آن زلف همچو شست بر آسمان ز طلعت روی تو مه خجل در بوستان ز قامت چست تو سرو پست وصل تو جان دل شده را مایه ی حیات هجر تو حلق غم زده را تخمه ی کبست به زین نگاه کن به نزاری چو ناگهش مست تمام کردی از آن چشم نیم مست حکیم نزاری قهستانی