حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۴: مرا بی باده مستی بر دوام است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا بی باده مستی بر دوام است ز جایی دیگرم در سر مدام است اگر عاشق به می مست است هیهات هنوزش گر بجوشانند خام است مرا باری ز ساقی هوش رفته ست خنک او را که پروایش به جام است کسی را دوست میدارم که نه می که گر آبی خورم بی او حرام است به ناکام از چه هجرت کردم از دوست هنوزم بوی وصل اندر مشام است چه میگویم که درعین وصالش اگر من نیستم دل هست کام است حجاب عاشقان زندان نفس است که روزی چندشان در وی مقام است از آن جا بگذری آری چه گویم همین مقدار دانا را تمام است خوشا اقلیم درویشی که دایم چو ملک لایزالی بر نظام است به همت ملک درویشی گرفتیم کمال این است و بس دیگر کدام است فراغت گوشه ایی از عالم عشق به از ملک سحر تا ملک شام است بنازم جان مستی را که گفته ست چو عشق آمد چه جای ننگ و نام است به جان مشتاق اویم تا شنودم تو خورشیدی و سلطانت غلام است دلم با من شبی گفت اندرین عهد همام انصاف را صاحب کلام است به دل گفتم مگر کز بدو فطرت نزاری را تمنای همام است حکیم نزاری قهستانی