حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۲: سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست این چه روی است که از گوشه برقع بنمود که قیامت ز نهاد من حیران برخاست خط سبزش نگرید آمده در گرد لبش اینک آن خضر که از چشمه حیوان برخاست در میان آمد و بنشست و چو بیرون شد باز این همه فتنه از آن سرو خرامان برخاست کفر و اسلام به هم بر زد و کی بنشیند رستخیزی که از آن زلف پریشان برخاست دلبرا ذره به خورشید کند میل و مرا طمع وصل تو در سر ز پی آن برخاست من اگر سر برود با تو به سر خواهم برد تا نگویند به عجز از سر پیمان برخاست نتوان از سر پیمان تو برخاست ولیک از سر جان به تمنای تو بتوان برخاست ذره ای مهر تو در جان نزاری بنشست این همه ولوله از خلق قهستان برخاست حکیم نزاری قهستانی