حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵: بس فتنه کز آن نگار برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس فتنه کز آن نگار برخاست آشوب ز هر دیار برخاست هر جا که دلیست صیدِ او شد تا در طلبِ شکار برخاست هرجا که چو گل به حسن بنشست سرو از لبِ جویبار برخاست خوبان همه روی در کشیدند تا پرده ز رویِ یار بر خاست هر کس به کنارهیی نشستند تا او ز میانِ کار برخاست بنشست به خلوت و قیامت از خلق به زینهار برخاست برداشت کرانهیی ز برقع فریاد زِ روزگار برخاست با عقل که صلح کرده بودیم عشق آمد و کارزار برخاست بر صبر قرار داده بودیم شوق آمد و آن قرار برخاست دیرست که در میان عشّاق رسمِ خرد و وقار برخاست بیچاره دلم که از سرِ جان هر روز هزار بار برخاست بر خاکِ درش نشست و طوفان از حاسدِ خاکسار برخاست گر خاک شود نمیتواند زان خاک به صد غبار برخاست نا دیده جمالِ گل نزاری دیدی که هزار خار برخاست ننشسته هنوز در میان یار صد خصم ز هر کنار برخاست حکیم نزاری قهستانی