حکیم نزاری قهستانی
دستورنامه
بخش ۳۶ - حکایت: گذر بودمان بر براکوهِ تون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گذر بودمان بر براکوهِ تون زشهر آمدیم از سحرگه برون مصاحب زهر گونه جوقی سوار کشیدیم القصه تا نوبهار دهی بود فی الجمله پرداخته ز بیدادِ ظالم برانداخته شرابی که بر کوتلان باربود تلف شد ضرورت که ناچار بود تُهی تنگ و خیک و رهِ فارس پیش حریفان پریشان ز اندازه بیش رزی بود در باز رفتم درون چه گویم که حالم تبه بود چون در آمد به خشتی سر پای من خمی گشت پیدا زروی چمن خمی و چه خم آنگهی پرشراب شرابی و چون آنگهی چون گلاب زدم نعره ای و برفتم ز هوش فتادند یاران من در خروش چو دیدند حیران فروماندند دعا بر خداوندِ رز خواندند درخت از زمین و شراب از درخت برآید عجب نبود ای نیک بخت کرامات محض است کز زیر خاک برآید خمی تا به سر جانِ پاک از اقبال می خواره نبود عجب روان گشته از چشمه ماءالعنب یکی گفت روزی می خواره بین که ناگه برآمد ز زیرزمین یکی گفت اگر صاحب بوستان نیت خیر کردست نیکوست آن یکی گفت بی چاره وقت گریز نهادست خنب و برفت است تیز به شکرانه ی فتح بابی چنین نهادیم سرها همه بر زمین چو شد خنب خالی به شکرانه ای درونش نهادیم دانگانه ای سر خنب کردیم در حال رُست سر خود گرفتیم چالاک و چست حکیم نزاری قهستانی