حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۵: قیامت است سفر کردن از دیار حبیب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قیامت است سفر کردن از دیار حبیب مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب به ناز خفته چه داند که دردمند فراق به شب چه می گذراند علی الخصوص غریب به قهر می روم و نیست آن مجال که باز به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب پدر به صبر نمودن مبالغت می کرد که ای پسر بس از این روزگار بی ترتیب جواب گفتم از این ماجرا بس ای بابا که درد ما نپذیرد دوا به جهد طبیب مدار توبه توقع ز من که در مسجد سماع چنگ تامّل کنم نه وعظ خطیب به مکتب از چه فرستادی ام نکو ناید گرفت ناخن چنگی به ضرب چوب ادیب هنوز بوی محبت زخاکم آید اگر جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب به اختیار نزاری سفر نکرد آری ستم غریب نباشد ز روزگار غریب حکیم نزاری قهستانی