حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۲: روز برف است بیایید و بیارید شراب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روز برف است بیایید و بیارید شراب تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف وقت فرصت مکن اهمال و غنیمت دریاب من نیارم کم یک هفته برون شد زین کنج که درون نعمت و ناز است وبرون برف و گِلاب گر میسر شودم عیش و طرب خواهم کرد تا معلق بود این خیمه ی بی تیر و طناب خلوت خویشتن آراسته می خواهم داشت به حریف و به ندیم و به شراب و به کباب مذهب ما نبود نسیه مگر نقد الوقت من نه آنم که سر آب ندانم ز سراب می حرام است به نزدیک فقیه آب حلال می نه هم آب زر است آخر و هم آتش ناب بر خلیل الله چون گشت ریاحین آتش باز بر قوم نجی الله طوفان شد آب نازکان را نبود مرتبه ی حرقت می ریسمان را نبود طاقت آهن در تاب در جهان گرچه خراب است چه نقصان آخر من چه هشیار و چه معمور و چه مست و چه خراب عاشقی چیست عذابی که درو راحت نیست دوستی چیست محیطی که بود بی پایاب راستی لطف سخن موجز و پر معنی راست بیشتر زین نتوان کرد در این باب اطناب مونسی ساقی و مجلس ز رقیبان خالی درد نوشی چو نزاری و امینی بوّاب مقطع شرط غزل ختم کنم بر مطلع روز برف است بیایید و بیارید شراب حکیم نزاری قهستانی