حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۱: بسیار عمرها و بسی روزگارها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسیار عمرها و بسی روزگارها بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون هر یک مسخرند به تکلیف کارها وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان کان وضع مندرس نشود در هزارها در منجنیق دور بسی چرخ سیر کرد برجی هنوز رخنه نشد زین حصارها شد شش هزار سال که مستوفی سپهر فرموش کرده بود حساب و شمارها بر نقطة وجود که عشق است نام او از شوق می کنند فلک ها مدارها ای بس که امّتان ز ره برده جهل را دادند انبیا به بهشت انتظارها ناچار از برای صلاح عموم را منبر نهاده اند و برآورده دارها بسیار خشت کالبد و جان آدمی بر هم نهاد دور و فرو ریخت بارها دانی چراست این همه اضداد و اختلاف تا عاقلان دور کنند اعتبارها کز خاک خون سرشتة بیچاره آدمی باد فنا چگونه برآرد دمارها بر خاک ریز خون دو دیده نزاریا چندان که بشکفد به زمین لاله زارها عمر عزیز بیهده در نای و نوش صرف کردی به جهل و بردی در سر خمارها حکیم نزاری قهستانی