حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۷۲: مستانه بیرون تاخته تا عقل و دین یغما کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستانه بیرون تاخته تا عقل و دین یغما کند با چشم جادو ساخته تا عالمی شیدا کند بربسته مژگان تو صف تا عالمی سازد تلف دل میبرد از هر طرف چشم تو وحاشا کند غارت کند از یک نگه دین و دل آن چشم سیه قتل اسیران بی گنه آن شوخ بی پروا کند گه کشته خواهد عالمی گه زنده میسازد همی احیا چو عیسی هردمی زان لعل شکر خواکند خواهی نمائی معجزت زان آستین بنما کفت کان با کسان موسی صفت کار ید و بیضا کند هرکو ز عشق گلرخان گیرد متاعی در جهان دنیا و دین و نقد و جان در کار این کالا کند یک جاغم و دردحبیب یکسوجفاهای رقیب اسرار خوکن با شکیب تا غم چه هابا ماکند دیده را آینهٔ روی شهی باید کرد سینه را جلوه گه مهر و مهی باید کرد حکیم سبزواری