حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۳۱: دل و جانم فدای حضرت دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل و جانم فدای حضرت دوست نی، فدای گدای حضرت دوست هر دمی صد جهان ز جان خواهم تا فشانم بپای حضرت دوست چشم فتّان او بلای دل است دل فدای بلای حضرت دوست هست پاداش نیستی هستی نیست شو در هوای حضرت دوست گر فنا شد وجود ما گوشو باد دائم بقای حضرت دوست از دل و دین و هست و نیست برست هرکه شد مبتلای حضرت دوست با سگ کویش آنکه اُنس گرفت شد سوا از سوای حضرت دوست هر کرا کُشت خونبهایش شد ای فدای بهای حضرت دوست خلد و کوثر بجرعه ای بفروش غیر مگزین بجای حضرت دوست دِیر جویان و هم حرم پویان همه رو در سرای حضرت دوست جمله زیر لوای رحمت بین خاصه اهل ولای حضرت دوست گاه جامم بلب گهی جانم تا چه باشد رضای حضرت دوست دم عیسی گرفت باد سحر از دم جانفزای حضرت دوست گشت اسرار از سرایت فیض مرغ دستانسرای حضرت دوست حکیم سبزواری