حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۱۹: گر پریشان حالم او داند لسان حال را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر پریشان حالم او داند لسان حال را ورچو سوسن لالم او داند زبان لال را گرچه بامت بس بلند و بی پر و بالیم ما همتی کان شمع رویت سوخت پر و بال را ای امیر کاروان کاندیشهٔ ما نبودت یک نظر هم میرسد افتاده در دنبال را سنگی از طفلی نیامد بر سر ما در جنون چرخ در دوران ما افسرده کرد اطفال را نغمه ام زاری دل شربم ز خوناب جگر بین ببزم کامرانی بادهٔ قوال را عمر بگذشت و نگاهی بر من مسکین نکرد جان من آخر نه انجامی بود اهمال را هرچه پیش آید زیار اسرار نبود شکوهٔ سوی ما نبود گذاری طایر اقبال را حکیم سبزواری