حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۱۰: تا جان بتن آید بیا احوالپرس این خسته را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا جان بتن آید بیا احوالپرس این خسته را تا دل گشاید برگشا آن پستهٔ لب بسته را آن سبزهٔ نورسته را تا دیدمی رستم زدین پیوسته خواهم سجده کردآن ابروی پیوسته را گرسوی مرغانم رهاسازدزدام از مهرنیست ازرشک پرخواهدکشد این بال و پربشکسته را اززهد و تقوی مشکلم نگشود ومشکل میفروش بستاندوجامی دهداین صبحه بگسسته را هرکیش و فن آموختم هر مشکلی کاندوختم سیلاب عشق آمد ببرد آن خوانده و دانسته را کالای دارائی کل جز در لباس فقر نیست پیوند باشد با خدا درویش از خود رسته را پائین ترین مأوا بود اسرار فرق فرقدان از کاخ جان برخواسته برخاک او بنشسته را حکیم سبزواری