بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۹۶: ما را نه غروریست نه فرّی نه کلاهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما را نه غروری ست نه فرّی نه کلاهی خاکیم به زیر قدم خویش نگاهی آنجا که قناعت کند ایجاد تسلی گرم است سرکوه به زیر پرکاهی بر دولت بیدار ننازم چه خیال ست خوابیده بهم بخت من و چشم سیاهی بر صد چمن هستی ام افسانهٔ نازست خواب عدم و سایهٔ مژگان گیاهی از بردهٔ دل تا چه کشد سعی تأمل چون خامه زنالم رسنی هشته به چاهی یا رب تو تن آسانی جهدم نپسندی می خواندم افسون نفس سوخته گاهی زبن دشت سبکتازی فرصت ندمانید گردی که توان بست به پیشانی آهی آخر چو غبار نفس از هرزه دویها رفتیم به باد و ننشستیم به راهی گرد تری از جبههٔ شبنم نتوان برد در آینهٔ ما عرقی کرده نگاهی بید ل شدم و رَستم از اوهام تعین آیینه شکستن به بغل داشت کلاهی بیدل دهلوی