بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۹۵: در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی چو ماه نو فلک را زیر دست سجده می بینم نیازم می زند ساغر به طاق ابروی چاهی بهار آرزو نگذاشت در هر رنگ نومیدم ز چشم انتظار آخر زدم گل بر سر راهی چه امکان است فیض از خاک من توفان نینگیزد غبار سینه چاکان در نظر دارد سحرگاهی به بی دردی تو هم ای شوق شمعی کشته رو شن کن ندارد لاله زار آفرینش داغ دلخواهی ز بس جوش بهار ناکسی افسرد اجزایم خزان رنگ هم از من نمی بالد پر کاهی به جیب هر نفس خون دو عالم آرزو دارم که دارد نیش تفتیشی که بشکافم رگ آهی طریق کعبه و دیر این قدر کوشش نمی خواهد به طوف خانهٔ دل کوش اگر پیدا شود راهی جهان کثرت اظهار غرورت برنمی دارد ز سامان ادب مگذر پر است این لشکر از شاهی مگو بیدل سپند ما دل آسوده ای دارد تسلی هم درین محفل به آتش می تپد گاهی بیدل دهلوی