بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۲۷: نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی سرت ار به چرخ ساید نخوری فریب عزت که همان کف غباری به هوا رسیده باشی به هوای خودسریها نروی ز ره که چون شمع سر ناز تا ببالد ته پارسیده باشی زدن آینه به سنگت ز هزار صیقل اولی که بزشتی جهانی ز جلا رسیده باشی خم طرهٔ اجابت به عروج بی نیازی ست تو به وهم خویش دستی به دعا رسیده باشی همه تن شکست رنگیم مگذر ز پرسش ما که به درد دل رسیدی چو به ما رسیده باشی برو ای سپند امشب سر و برگ ما خموشی ست تو که سوختند سازت به نوا رسیده باشی نه ترنمی نه وجدی نه تپیدنی نه جوشی به خم سپهر تا کی می نارسیده باشی نگه جهان نوردی قدمی ز خود برون آ که ز خویش اگر گذشتی همه جا رسیده باشی ز شکست رنگ هستی اثر تو بیدل این بس که به گوش امتیازی چو صدا رسیده باشی بیدل دهلوی